جدول جو
جدول جو

معنی سیاه بید - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه بید
نام نوعی از بید، (برهان)، این بید در ایران بخصوص در اراضی خشک و استپی است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه بخت
تصویر سیاه بخت
تیره بخت، بدبخت، بدطالع، بی طالع، بداختر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سینه بند
تصویر سینه بند
سینه پوش، پارچه ای که بر روی سینه ببندند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ بَ)
چیزی است که بر بالای خوگیر اسب بر سینه اش بندند. (آنندراج) :
کشد سینه بندش از آن در بغل
که لاغرمیان است و فربه کفل.
ملاطغرا (از آنندراج).
، هر جامه ای که سینه و پشت را بدان پوشند. پستان بند زنان. (ناظم الاطباء). جامه که زنان بر سینه و پستان بندند و به انواع تکلف میباشد. (یادداشت بخط مؤلف). پارچه ای که زنان پستان خود را بدان پوشانند. پستان بند. (فرهنگ فارسی معین) ، لباسی کوتاه و بی آستین که غالباً بر روی پیراهن و در زیر سایر البسه کودکان را پوشانند. (یادداشت بخط مؤلف). پارچه ای باشد که در گلوی طفلان بندند تا رختشان از لعاب ضائع نشود. (آنندراج).
- سینه بند عدالت، قطعه پارچۀ قلاب دوزی اعلایی است که به اندازه ده گره مربع میباشد و کاهن بزرگ بر سینۀ خود قرار میدهد و از دو قطعه پارچۀ قلاب دوزی که ایفورد از آن ساخته میشد، ترتیب داده شده بود. دارای رویه و آستری بود کیسه مانند که برویه آن دوازده قطعه از سنگهای گرانبها که بر هر یک از آنها یکی از اسماء اسباط دوازده گانه محکوک بود، تعبیه کرده باشند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(یِکْ کَ پِ تَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد با 198 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 20هزارگزی شمال خاوری چقلوندی، راه چقلوندی به بروجرد ازمیان این آبادی عبور میکند، این ده در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن سردسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 180 تن میباشد، آب آن از چشمه و آبسرده تأمین میشود، محصول عمده ده غلات، صیفی، لبنیات، پشم، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است، ساکنان آن از طایفه چلویی مصطفی وند بیرالوند میباشند، در فصل زمستان به قشلاق میروند، مزرعه راوندی جزء این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی، دارای 1235 تن سکنه، آب آن از رود قطور و زارعان، محصول آنجا غلات، کرچک، انگور و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بدطالع و شوم. (آنندراج). بدبخت. تیره بخت، زنی که شوی آنرا دوست ندارد و مطبوع بوی نباشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ /یِ)
سیاه دانه و شونیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غلام پیر، (آنندراج) (غیاث اللغات)، مسن، سالخورده، بسیار پیر، (ناظم الاطباء) :
با خوی سرکش او آتش سخن پذیر است
با خط تازۀ او ریحان سیاه پیر است،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ / سِ)
رجوع به سیاه سپید و غیاث اللغات شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بهمئی گرم سیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، ساکنین از طایفۀ بهمئی هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام گیاهی است. لبانه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است جزو دهستان سیاهرود بخش افجۀ شهرستان تهران. دارای 377 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیاهرود. محصول آنجا غلات، بنشن و میوه جات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
چشم بند حقه باز مشعبد، تردست ماهر (مثلا کسی که ورقهای بازی را با تردستی عوض کند و بازی را ببرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه بخت
تصویر سیاه بخت
بدبخت، تیره بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه بندی
تصویر سیاه بندی
عمل و کیفیت سیاه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه کرد
تصویر سیاه کرد
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه بند
تصویر سینه بند
پارچه ای که زنان پستان خود را بدان پوشانند پستان بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه بند
تصویر سینه بند
پارچه ای که زنان پستان خود را بدان پوشانند، پستان بند، کرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه بند
تصویر سیاه بند
((بَ))
حقه باز، تردست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه سفید
تصویر سیاه سفید
ابلق
فرهنگ واژه فارسی سره
بدبخت، بی طالع، تیره بخت، شقی، شوربخت، کوربخت، مفلوک
متضاد: خوشبخت، سعید، دم بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پستان بند، کرست، شاک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
بندی که از روی سینه ی اسب، خر و یا قاطر به دو طرف پالان از
فرهنگ گویش مازندرانی
بادی که از سمت غرب به طرف کتول وزد
فرهنگ گویش مازندرانی